تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

درگيري اين روزها

عشق من اين روزها بد درگير لثه هاتي و هر چي تو دستت بياد سريع ميكني تو دهنت و ميخواي بخوريش  اين كارو ميكني تا خارش لثه هات اروم بشه. يه چيزه ديگه اينه كه خيلي تلاش ميكني كه وقتي ميغلتي ، بخواي سينه خيز بري. خيلي سعي ميكني تا اينكه خسته ميشي و نق ميزني. كار جديدت اينه كه تو خواب ميغلتي وادامه خوابت رو ميبيني اينجوري: با قطره چكان درگير لثه هاتي اينجا هم با سر شيشه ديوونتم عشقم اميدم نفسم   ...
26 فروردين 1392

چكاپ 6 ماهگي

ديروز بعد از ظهر بردمت مطب خانوم دكتر منيري تا چكاپ بشي وضعيتت اينجوري بود: قد:64 سانتي متر وزن:6 كيلو و 860 گرم گوشها سالم ؛دندونهاي كرسي بسته كه اماده ي دراومدن هستن يه كوچولو اسهال كه به دندونها مربوطه گلوي يه كم متورم كه اميدوارم با خوردن دارو برطرف بشه. تجويز ديگه خانوم دكتر اين بود كه يه كم برنج رو بذارم بجوشه تا نرم نرم شه تا بتوني بخوريش. بعد از دكتر رفتيم خونه خاله سوسن و بعد از كلي گريه؛ تاب بازي كردي و خيلي دوست داشتي. اولين رمق برنج رو هم خاله درست كرد و خوردي. جالب اينه كه تو شيشه ريختيم و اولين بار شيشه پستونكتو خوردي. باز گريه رو شروع كردي اخه خوابت ميومد.تو ماشين راحت خوابيدي تا رسيديم خونه بيدار ش...
22 فروردين 1392

تياناي 150 روزه (6ماهه)

ميوه ي بهشتي من ورودت به ششمين ماه زندگيت مبارك امروز 6 ماهه شدي و خوشبختي بيشتري رو برامون به ارمغان اوردي . قربونت برم كه عاشق غذا خوردني. ماماني تا يه 1 ماه پيش حتي اب هم بهت نميدادم .اما حالا مرتب اب ميخوري   و ازبعضي غذاهامون تست ميكني؛ خيلي غذاها رو دوست داري . بميرم هميشه وقت ناهار بيدار ميشي و واسه سفره چنان دست و پايي ميزني كه جگرم اتيش ميگيره. اما تو اين ماه بايد دست به كار شم و واست غذاهاي مخصوص خودت رو درست كنم . تا بخوري و من لذت ببرم. 17 فروردین داشتم لباسهاتو ميشستم كه زدي زير گريه و سريع اروم شدي . بعدش كه متوجه شديم ديديم كه دستت خورده بود به بخاري و تاول زده . الهي بم...
20 فروردين 1392

ايام عيد

نانازِ مامان سلام قربونت برم كه دار و ندارم شدي عزيزم. عيد امسال اينطور گذشت: فرشته كوچولوي من بسيار دختر اروم و دوست داشتني همراه با يه سرما خوردگي كوچولو كه تا هشتم عيد خوب شدو منو خوشحال كرد . عيد ديدنيمون امسال 3 نفره شد و هر جا ميرفتيم نقل مجلس بودي و واسه همه ميخنديدي.   اين سگ غزل بود و دوسش داشتي ببين از خودت بزرگتره اين بادكنك رو از خانه و كاشانه هديه گرفتي اينجا هم ميخواستيم بريم خونه اقا جون اينم تيانا و اقا جونش(باباييِ مامان)   واسه 13 بهدر از روز دوازدهم رفتيم باغ. خيلي بهمون خوش گذشت و تو عالي بودي. با تابت حسابي بازي كردي .اينم هلن دختر داي...
18 فروردين 1392

احوالات تيانا

دختر ناز نازيِ من سلام خدا رو شكر بهتري و فردا اخرين روز داروهاته. از شب 4 شنبه سوري يه سرما خوردگيِ كوچولو گرفتي و خوب شدي اما 3-4 روزه كه باز مريض شدي و داروهاتو تكرار كردم و تا فردا بهت ميدمشون. از روز اول عيد عمه فاطمه اينا اومدن تا با هم بريم كيش اما بخاطر تو نتونستيم بريم اخه هم تو اذيت ميشدي و هم من . تو خيابون هم كه ميرفتيم همش گريه ميكردي . روز چهارم عيد رفتيم بهشت گمشده اما انقدر سرد بود كه از زير پتو بيرون نياوردمت . اين 2 نفرهلن دختر دايي قاسم(سمت راست) و غزل دختر عمه فاطمه(سمت چپ) هستن     امسال عيدمون با وجود تو يه رنگِ سبز  به خودش گرفته و خونمون مثلِ بهشت ش...
11 فروردين 1392

تيانا و اولين نوروز

سپاس خداي را كه هر چه هست به خواست اوست. پاره ي تنِ مامان و بابا: اولين بهارت روبا سلامتي و تندرستي وسر زندگي  از خداي مهربون كه لياقتِ مادر بودن رو به من  بخشيد خواستارم. يك سال حست كردم ؛امسال لمست ميكنم و بر بدن كوچكت بوسه ميزنم و عشق ورزي ميكنم . اولين عيد نوروز 3 نفرمون مباااااااااااااااارك بخاطر تو عزيزم تا الان كه مسافرت نرفتيم و اولين ساليه كه سفره ي 7 سين پهن كردم . اخه تو اين 3 سالي كه ازدواج كرديم واسه عيد ميرفتيم مسافرت. اميدوارم سالم باشي و بابايي هم سايه اش از سرمون كم نشه. اينم سفره و تيانا خانم: اينم سبزي پلوو ماهي كه اولين باره درست كردم ...
1 فروردين 1392
1